اتوپیای من
+ به اتوپیای من اگر آمدید، درست در مرکز شهر، حافظیهای برپا کردهام که با حافظیهی شیراز مو نمیزند، خورشید که غروب کرد خودتان را به آنجا برسانید. بساط ساز و آواز به راه است. اصغر بهاری، بیگجهخانی، حسین تهرانی، فرامرز پایور، علیزاده، مشکاتیان، پریسا، شجریان، آن آقایی که کنار بیگجهخانی بشکن میزند حتا. او هم هست. همهشان هستند. بعضیشان مردهاند؟ نه؛ با خدا هماهنگ کردهام؛ در اتوپیای من این آدمها مرگی نخواهند داشت. به حافظیه که رسیدید، بیایید داخل. بلیت هم نمیخواهد. شما دعوت شدهاید. همهی مردم شهر دعوت شدهاند. بروید گوشهای بنشینید، سر تکان دهید، خودتان را لابهلای نُتها پرواز دهید. اوج بگیرید. بگذارید دل ِ گرفتهتان باز شود. در اتوپیای من، شبها دیگر دل ِ کسی نخواهد گرفت.
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۱/۲۰ ساعت توسط کرم کتاب