یاد جمله‌ی اول کتاب سووشون افتادم:
« تقدیم به دوست که جلال زندگی‌م بود و در ماتم‌ش به سووشون نشسته‌ام.» حالا خودش پیوسته به دوست‌ش. حتمن دارند با هم در کوچه پس کوچه‌های اورامان قدم می‌زنند. حتمن جلال به سیمین می‌گوید: « تا حالا کسی بهت گفته صدات مثل مخمل می‌مونه؟»