بدشانسی
شاید من هم مثل ساموئل بکت به سکوت معتاد شدهام . اما او سکوتش را بین جملات نمایشنامهها و داستانهایش مینوشت. من چهطور سکوتم را بنویسم؟ احتمال دارد که جیمز جویس دوست ساموئل با شیطنتهایی که بلد بود او را وادار به نوشتن سکوتش میکرده. پس نتیجه میگیرم که من یک جیمز جویس کم دارم . مارسل پروست هم به سکوت معتاد بود. ولی او هم آلبرتین را داشت. آلبرتین یک دختر خوشگل و شوخ و شنگ بود و او را وادار کرد که سکوتش را در هشت جلد بنویسد. پس من یک آلبرتین هم کم دارم. حالا بدشانسی من این است که هر وقت با هزار بدبختی یک جیمز جویس و یک آلبرتین برای خودم جور میکنم این دو تا فورن عاشق هم میشوند و شروع میکنند به عشقبازیهای آنچنانی. اصلن یادشان میرود برای چه آنها را به دنیای خودم آوردهام.*
*منبع نامشخص
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۱/۰۹ ساعت توسط کرم کتاب