عشق سالهای وبا
شش ماه بعد از اولین دیدارشان، سرانجام خودشان را در یک کابین در یکی از کشتیهای رودخانهای تازه رنگ شده یافتند. بعدازظهر زیبایی بود. المپیا زولهتا تازه عشقبازی لذتبخش یک کبوترباز وحشت زده را تجربه کرده بود و در نتیجه ترجیح داد تا چند ساعت دیگر همچنان به روی رختخواب و لخت بماند و آرام آرام از آن لحظات لذت برد. کابین برای انجام تعمیرات و رنگآمیزی خالی شده بود، از سوی دیگر بوی رنگ و تینر هم به آن افزوده شده بود، ولی آن دو، در آن بعد از ظهر غرق در لذت بودند و نابهسامانی و بوی تند آنجا را حس نمیکردند. فلورنتینوآریزا در جذبه یک هوس آنی، قوطی رنگ قرمز دم دستش را گشود انگشت اشاره خود را در رنگ فروبرد و روی شرمگاه زن زیبا شکل یک پیکان کشید که نوکش رو به پایین بود و روی شکم زن این عبارت را نوشت: این پیشی ملوس مال من است. همان شب المپیا زولهتا بدون اینکه آن نوشتهها را به یاد داشته باشد در برابر شوهرش لخت شد. شوهر او به روی خود نیاورد و کلمهای حرف نزد. به طرف دستشویی رفت و تیغ ریش تراشیاش را آورد و در حالی که زن مشغول پوشیدن لباس شب بود. سر او را گوش تا گوش برید.
عشق سالهای وبا-گابریل گارسیا مارکز