گاهی دور هم نشستن و از گذشته های نه چندان دور گفتن خیلی فاز میده٬ امشب با اندیشه و پریسا و مریم٬ چقدر غیبت کردیم و عجیب خوش گذشت(خدا ما را می بخشه که این قدر پشت سر مردم حرف زدیم).
۵:۳۰ از خونه بیرون رفتم تا یه چرخی(!!!) بزنم٬ ۱۱:۳۰ خسته و کوفته ولی خندون و شارژ برگشتم خونه٬جاتون خالـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!دل همه ی شیمی های ۸۰ بسوزه! 

 

 

اه!الان زیر آرنجم٬ یه پشه ی بیچاره له شد!