نتیجهگیری همیشه خیلی سخته
دارم مقالهی مثلن ISI مینویسم٬ دارم متن کوفتی پایانهنامهم را آماده میکنم٬ دارم مدلینگ میکنم... استاد راهنمای اول هم نمیدونم کوجاش را عمل کرده که خبری ازش نیست و دست من فعلن تو پوست گردو مونده٬ استاد راهنمای دوم که سرش شلوغه و سر خودش را هم یکی دیگه باید بخارونه و استاد راهنمای سوم هم که تا چند روز پیش گشاد گشاد واسه خودش میگشت یهو کاراش زیاد شده (حالا خوبه فقط یه پایاننامهی ارشده و هزار تا صاحاب داره). من هم حتمن میخوام تا آخر شهریور دفاع کنم٬ الان دقیقن احساس اون موجود چارپا را دارم که میون اون مادهی لزج گیر کرده!
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۸۷/۰۶/۰۲ ساعت توسط کرم کتاب
|