ق/غ ر ی ب ا ن ه
میگفت "دیگه حتی جلوی آیینه هم خودم را نمیشناسم."
بهش نگفتم که "من هم دیگه تو را نمیشناسم."
پ.ن(۱): پس کی این پروسهی دفاع تموم میشه تا من بشینم یه دل سیر کتاب بخونم؟!
همین الان هم بیوتن همین طور داره بهم چشمک میزنه! ۶۷ صفحهش را قایمکی خوندم :)
پ.ن(۲): چارشنبه (۳/۷/۸۷) جلسهی دفاعِ پایان نامهمه و بالاخره همه چیز تموم میشه.
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۸۷/۰۷/۰۱ ساعت توسط کرم کتاب