این‌قدر تو خیال غرق بودم که نفهمیدم کی ابرها رفتند.

همه‌ی نقشه‌های‌ت را بینداز دور. آن‌ها را از کتاب‌های‌ت پاره کن. از دل‌ت پاره کن. وگرنه دل‌ت را می‌شکنند. شک نداشته باش. همه‌ی کره‌های جغرافی را از پشت‌بام پرت کن پایین تا چیزی غیر از تکه‌های پلاستیکی از آن‌ها باقی نماند. همه‌ی اطلس‌ها را بسوزان. به‌هر حال هم از آن‌ها سر در نمی‌آوری. ناراحت‌کننده‌اند. مثل افسانه‌های قبیله‌ای دیگر. آن خط‌ها دیگر معنایی ندارند و کوهی نمی‌سازند. به سرزمینی آمده‌ای که هیچ کس به پشت سرش نگاه نمی‌کند. یادت باشد٬ به پشت سرت نگاه نکن. از پنجره به بیرون نگاه نکن. مبادا سرت را برگردانی! ممکن است سرت گیج برود. ممکن است بیفتی زمین. همه‌ نقشه‌های‌ت را بینداز دور. آن‌ها را بسوزان.*
*نقشه‌های‌ت را بسوزان- رابین جوی لف- انتشارات نیلوفر