بهخاطر آنچه در خیال تو را میبینم
از بس بهار
در چشم تو بود
من فریب چشم تو را خوردم
اما به بهار بد نمیگویم
و نه به چشمهای تو
که این فریب شیرین
همهی عمر مرا بهاری کرد
حالا اگر میخواهی، برو، چشمهایت را از من بگیر.
این بهار همهی روزهای مانده را کافیست... *
*زنی که تابستان گشته رسید- چیستا یثربی- نشر قطره
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۸۷/۱۰/۱۷ ساعت توسط کرم کتاب