کجا میبرند درختان مرده را
آدم مجبور، نیازمند به استعاره است. استعاره و باز هم استعاره. باید ساعتها فکر کنی که فلان حرف را چهگونه بزنی ؛ از کجا به کجا برسی؛ چه را به چه ربط بدهی. باید کشف کنی؛ باید خوانندهات را به کشف برسانی؛ خوانندهی بیچارهات باید مدتها فکر کند تا بفهمد چه در مغزت میگذشته. تو همهی تلاشت را میکنی؛ آسمان را به ریسمان میبافی؛ هزار نشانه میگذاری که بفهمانی منظورت از فلان کس فلان چیز است و از بهمان کس بهمان چیز؛ اما در نهایت... در نهایت ممکن است خواننده پس از خواندن آن همه خزعبلاتی که به خوردش دادهای دچار تهوع شود! و چهقدر حق دارد! چهقدر این خوانندهی بیچاره حق دارد!*
*کجا میبرند درختان مرده را- عاطفه طیه- انتشارات ققنوس
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۸/۰۲/۱۶ ساعت توسط کرم کتاب
|