لطفن این کتاب را بکارید
همه چیز ما را در بر میگیرد
تصویر دستهای آن زن
وقتی در موهای آن مرد فرومیرود،
حالم را بههم میزند.
+
نه تا کلاغ که دوتاشون سر جاشون نیستن.
1،2،3،4،5،7،6،8،9
+
زیراکس آبنباتچوبی
وای،
تو درست کپی
تمام آبنباتچوبیهایی هستی که
تا به حال خوردهام.
+
عاشقانه
خیلی خوشایند است
که صبح
تنهای تنها بیدار شوی
و مجبور نباشی به کسی بگویی
عاشقش هستی
وقتی که دیگر
عاشقش نیستی.
+
طرز نگاه کردن زن به قضیه
هر بار که میبینمش، با خود فکر میکنم؛
وای، چه خوب است که او
شوهر من نیست.
+
گردنبندت چکه میکند
گردنبندت چکه میکند
و نور آبیاش از نگینها فرو میغلتد
تا سینههای زیبایت را
با سپیدهدمی صاف و آفریقایی بپوشاند.
+
3 نوامبر
در کافهای نشستهام
و نوشابه میخرم.
مگسی خوابیده است
بر دستمال سفرهی کاغذی.
باید بیدارش کنم،
تا بتوانم عینکمم را پاک کنم.
دختر زیبایی آنجاست
میخواهم تماشایش کنم.
+
شمع خوشصحبت
دیشب دراتاق خوابم
شمع خوشصحبتی داشتم.
خیلی خسته بودم اما میخواستم
کسی پیشم باشد،
برای همین شمعی روشن کردم
و به صدای آرامشبخش نور
گوش سپردم تا خوابم برد.
+
قرص ضد فاجعهی معدن اسپرینگهیل
وقتی قرص ضد بارداریت را میخوری
به فاجعهای در معدن میماند.
من به تمام آنهایی فکر میکنم
که در تو نابود شدهاند.
+
گل همیشه بهار
دوستانم نگرانند و از نگرانیشان با من میگویند.
از پایان جهان حرف میزنند،
از تیرگی و مصیبت.
من همیشه با آرامش گوش میدهم، و بعد
میگویم: نه، به پایان نمیرسد. این فصل یک آغاز است،
همچنان که این کتاب یک آغاز است.*
* لطفن این کتاب را بکارید- ریچارد براتیگان